ketabkhone2
اصن کتابخونه نیست که
دهکده تفریحیه
یه سری میان از اول تا اخرش ک میخان برن خابن رو میز
یه عده هندزفری تو گوششونه و خیره به کتابن
یه عده لپتاب میارن میشینن فیلم میبینن
یه عده از اون لحظه ای ک میان تا لحظه ای ک میرن نگاشون رو ب ساعته
یه عده همش تو فضای سبز جلو کتابخونن
یه عده ک خیلیم دمشون گرمه میان اول صبح کیفو کتاباشونو میزارن رو میزو میرن تو پارکه بغل فرهنگسرا و تا ۷ونیم ک میخان در کتابخونه رو ببندن پیداشون نمیشه
یه سری پشت کنکوریای عزیزم همش تو نمازخونن هروکر میکنن
یه سریام مثه من اولش با قدرررررت درس میخونن بعد میبینن هیچی نمیفهمن از درسا نا امید میشن و میشینن نقاشی میکشن
سلفی میگیرن
به خاطرات دهه اخیر فکر میکنن
ب اثرات برجام بر زندگی
ب اینکه همه چی درس نیست=))))
بعدشم میشینن حرف میزنن با دوستای جدیدو قدیمی بعدشم دیگه ب خودم مربوطه=))))
امروز دیگه نشستم واسه خودم هدف نوشتم ک چرا باید رتبم خوب شه
حالا برگشو جا گذاشتم تو کتابخونه وگرنه عکس میگرفتم ازش نشونتون میدادم
اصن هرکی میدیدش دلشو میگرفتو میخندید!!!:||||
خو اینکه من درس بخونم تا رتبم خوب شه برای اینکه چش فکو فامیل از حدقه بزنه بیرون خنده داره؟؟؟؟
اینم یه نوع هدفه
پسر همسایمون امسال رتبش شد۴هزار
از اون باید بهتر شم:(((
کلی کتابو جزوه ازش گرفتم اخه!!خیلی ضایس اگه بد شه رتبم
اینم یه نوع هدفه
قوی ترین انگیزه ای ک نوشتم تو برگم این بود ک باید ادبیاتو۱۰۰بزنم تا استاد یکتا خوش حال شه:)
وای فرض کننننن
تو چشام نگا میکنه و میکه افرین کارتون خوب بود خانم
وای قلبمممم0-<-<
خلاصههههه
امروز برنامه ریختم ۱۲ساعت درس بخونم
سرجمع ۴ساعتم نشد
همش حرف زدمممم
همشششش حررررررف زدمممم
تازه خودمم میخاستم بشینم بخونم بقیه نمیزاشتن
میومدن جفتم از خاطرات دوران طفولیتشون میگفتن
منم لبخند ژکوند میزدمو هی ب ساعت نگا میکردم ک ینی پاشو برو سر کارو زندگیت
ولی انگار ک ن انگار!!!
بعدشم دوستم اومد رفتیم ناهار خریدیمو نشستیم تو پارک خوردیم ک خودش شد۲ساعت
بعدشم اومدم درس بخونم یکی دگ نشست بغلمو شرو کرد حرف زدن
کلا بیخیال شدم دیگه بشون گفتم پاشین بریم بیرون انقد درس نخونین خودتونو خسته کردین اخه
عا رفتیم بیرونو با خیال راحت بلند بلند حرف زدیم
بعدشم بابام اومد دنبالم و الانم ک اینجام^_^
- ۹۴/۱۲/۱۸