~*dailydairy*~

بهش میگن خاطره...

بهش میگن خاطره...

:)
با تشکر از بیان عزیز که به وب قبلیم گند زد
ولی ازونجایی ک اینجانب خیلی ارادم زیاده
همه مطالب وب قبلیمو میزارم اینجا
و با قدرت ادامه میدم😂😂😂😂

آخرین مطالب
  • ۹۶/۰۷/۰۳
    :|
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۲ تیر ۹۵، ۲۱:۴۴ - ✖پرنٌس‍‍ِــ‍‍pгคภςєςــسٌ .✖
    اخی

#ادبیات۲

پنجشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۰۶ ق.ظ

#adabiat2


امروز داشتم رو پله ها مدرسه بازی میکردم


ب این صورت ک من لیز میخوردم از رو نرده هاش


و دوستم جیغ میزد حالا میوفتی سقط میشی


منم محلش نمیدادم و کار خودمو میکردم


دوباره داشتم لیز میخوردم ک یهو معلم ادبیاتمون داشت میومد از پله ها بالا


و منم همون موقه رسیدم جلو پاش


دوستم از قبلش دوباره جیغ زد فاطییی حالا میوفتیییی


بعد من تا رسیدم پایین نگا معلم ادبیاتمون کردمو گفتم بهتر حداقل خانم تهمتن از دستم راحت میشه=)))


خانم تهمتن نگام کردو گفت نه من ازین شانسا ندارم:|


قیافه من:|


قیافه حدیثه:|


قیافه یکی از دومیا ک رو پله وایساده بودن:o


قیافه خانم تهمتن در ابتدا^__^


و در انتها^__________^




ینی فقط سکوووت کرررردم=)))😂😂😂😂😂


.


.


.


دوشنبه کلیییی فیزیک خوندم


چون قرار بود امروز امتحان داشته باشیم


ینی فوووول بودماااا


فووول


بعد ب طرز عجیبی


معلم فیزیکمون برای اولین بار در تاریخ۳۰سال تدریسش نیومد مدرسه:||||


نابود شدم ینی:||||


بعدشم ک زنگامونو تقسیم کرده بودن چون روضه و اینا داشتیم


بعدم ک شله زرد دادن-__-


منم متنفرم از شله زرد


اه اصن از چیزای خیلی شیرین بدم میعااااد


بعده مدرسه هم مث همیشه رفتم کتابخونه


خخخ دوشنبه ک کتابخونه رفتم کلاهمو بردم با دمپایی رو فرشیام 


و تا رسیدم شالو اینارو کندمو کلاه گذاشتم رو سرم


بعدم دمپاییامو کردم پام


قیافه همه اینجور شده بود:o


و میگفتن تو چقد کوچولوعییییییی جوجهههه


اقا ینی چی هرکی از را میرسه ب من میگه جوجه


من دلم میخاد فقط خاصم بم بگه جوجو خب


=)))))


بعد نشسته بودم درس بخونم یهو یکی از دوستام اومد پیشم


بش گفتم عع چ رژت قشنگه


گف بیا بزنم برات


گفتم نهههه نمیخاااام


گف خفه شو:|


و تو کتابخونم نمیشد جیغو داد کرد ک


براهمین گذاشتم هرغلطی میخاد بکنه


بعد ک کارش تموم شد همه (گروه۵-۶نفری بیکارانه کتابخونه ک شامل خودمم میشه😂😂😂😂)گفتن وااای چقد عوض شدییی


وای چ خووب شدییی


خلاصهههه


انقد شاخ شده بووودم


بعدم ک دوستم با دوست اجتماعیش قرار داشت تو پارک بغل فرهنگسرا منم بزور ورداشت برد ولی خب ازونجایی ک من ادم خیییلی خوبی هسدم فقط سلام کردمو سریعا مسیرمو ب سمت مهربونا(جریان دارن اینا)تغییر دادم-___-


البته یارو رو خودمم میشناختما


ولی خب روم نمیشد-__-


بعدم ک دوستم خدافزی کرد اومد پیشمو باهم رفتیم کتابخونه باز و دیدم کلی کامنت گذاشتن بچه ها برام با این مضامین


-خوشگل خانم خداحافظ


+یکم درس نخونیااا اصن بمیرم برات اینهمه تلاش میکنی!من رفتم بای


-کجایی پس؟من رفتمbb


حالا اینکه بفهمم کدومشو کی گفته بر عهده خودم بود دگ


زحمت نکشیدن معرفی کنن😂😂😂


واای راستییی


دختر خالم۱۶سالشه


امروز زنگ زد گف وایبیی فاطیییی خاستگار پیدا شده برااااام


حالا قیافه من:|


من:|


بازم من:|


گفتم خو


بعد تریف کردو مثه اینکه مامان دوستش پسندیده بودو پسره هم ۹سال از ساجده بزرگتره و پلیسم هست تازهههه😍😍😍😍


و خونه و ماشینو اینام همه اوکی و تهران زندگی میکنه 


من اگ جاش بودم جواب مثبت میدادم😂😂😂😂


اینو ک بش گفتم گف غلط کردی تو فلن برو جواب hرو بده بقیه پیش کش:|||


قشنگ شانسه گندمو ب روم اورد


هرکیم منو دوس داره یا بچست یا قصد ازدواج نداره


یا داره درس میخونه و نمیتونه فلن یا ایران نیستویا...


نه ولی یکی بود واقعا جدی بود:||با باباش بام حرف زد حتا-__-


بجز این بقیشون فک میکردن و فکر میکنن ک زندگی بچه بازیه


در اخر قرار شد ساجی شوهر کنه و یکی از همکارای اقاشونم بفرسته برا من😍😁😁😁😂😂😂😂


خو اخه من شوهر پلیس خیلی دوس دالممم😂😂😂😂


همین دگ


حرف خاص دیگه ای ندارم


در واقه دگ یادم نمیاد چ اتفاقاتی افتاده


در اخر تشکر کنم از پلیس فتا ک حواسش ب همه چی هست^_^





  • ~*FaTemE BaNoOoOo*~ --

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">