~*dailydairy*~

بهش میگن خاطره...

بهش میگن خاطره...

:)
با تشکر از بیان عزیز که به وب قبلیم گند زد
ولی ازونجایی ک اینجانب خیلی ارادم زیاده
همه مطالب وب قبلیمو میزارم اینجا
و با قدرت ادامه میدم😂😂😂😂

آخرین مطالب
  • ۹۶/۰۷/۰۳
    :|
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۲ تیر ۹۵، ۲۱:۴۴ - ✖پرنٌس‍‍ِــ‍‍pгคภςєςــسٌ .✖
    اخی

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

فردا ازمون سنجشمون تو دانشگاهشونه:)))

از مهر تا الان یجا دگه بوداااا

این سری استثناعن اونجاااست

ذووووق داررررم

میخام برم جایی ک درس میخوندههه

وااااااااو

تصمیم دارم اسمشو رو درودیوار دانشگاشون بنویسم شاید ببینههه

=)))))

وای چل شدممم=)))

این اهنگ اتفاقی دیدمت از طالیسچی چقد خوبههه


حتما تا الان دیگه خبر رل زدنای پی در پی جناب ساسی خانه مانکن ب گوشتون رسیده:))))

اولش ک خانم بیتا هاشمی

بعدم نهال سلطانی!!!!لامصبببب مخ این یکیو چجوری زدی اخهههههه

نهال ب این خوشگلییییی!!!

در مرحله بعدخانم دنیا جهانبختو فتح کردن و الان تو مرحله نیمه نهایی با طلا گلزار رل زده:|||

شتتتتت:||||

خب حالا میخای مخ بزنی بزن ولی دگ چرا همه رو اعلام میکنی:|||

ماجرا ازونجا شرو شد ک ساسی پست گذاشت عشقم سورپرایزم کرده و به به و چه چه ک دنیا اسم ساسیو رو دستش تتو کرده و ازونور دنیا پست گذاشت واو امروز عشقم ساسی جون این گلارو واسم اوردو اینا و همه هم کامنت میزاشتن عشقتون پایدارو...

بعد نمیدونم سر چی کات کردن

ینی این دنیا سرویس کرد ساسیوووو!!!

سرویسسسسسسس

ب این چند تا عکس توجه بفرمایین=))))

.

.

و دنیا هی عکس قرص میزاشت ک من خودمو میخام بکشمو اینا

حالا کاری ب اینکه قرصایی ک عکسشونو گذاشته بود قرص اسهال بود ندارم:|

ما گفتیم مردو خدا بیامرزشو اینا

دوباره شب بعدش عکس و فیلم گذاشت ک داره گریه میکنه:|

ملت همیشه در صحنه هم تو پیج دنیا و ساسی و نهال سلطانی گل کاشتن

امار  فالوراشونم ک ثانیه ای میرفت بالا:|||

بعد دگ همه جا پرشد جریان اینا

دنیا هم بیو اینستاشو هی میزاشت این رلو هر یهساعت یدونه قلب اضافه میکرد=))))

ازونور ساسی انفالو کرده بود دنیارو

بعد ی دابسمش گذاشت تو پیجش با طلا گلزار:||||

دگ مردم پوکوندناااااا

فالورا طلا از۶۰۰کا الان شده۷۰۰کا!!!در عرض دو روز!!!

دگ دنیا هم جیغش در اومدو کلی گریه و اینا

اصن ی وضیه=)))


اینم ازییین

حالا اینستام قطه واسین خبرا جدید و چک کنم بعد میام میگم واستووون

سلام...

یه مدته حسش نیست..

حس نوشتن

حس خاطره تعریف کردن

حس هیجان دادن ب روزام

کلی مطلب اماده انتشار دارم ولی حس منتشر کردنشون نیست

کلا حس هیچی نیست

امروز اخریش بود...

اخرین روز دبیرستان

اخرین روز دانش اموز بودن

اخرین روز دیوونه بازی با ی مشت دختر خلوچل تره خودت

اخرین روز حرص دادنو دیونه کردن معلمات...

بلاخره تموم شد 

12سال از روز اول مدرسه میگذره

از روزی که با کلی ذوقو شوق کتاب بخوانیم بنویسممو باز کردم...

بابا...آب داد

تق تق تق تق بر در زد

بابا از بیرون امد

رفتم در را وا کردم

شادی را پیدا کردم

وقتی بابا را دیدم 

فوری اورا بوسیدم

بابا امد نان اورد

با لبخندش جان اورد

با او روشن شد خانه

او شمع و ما....پروانه

11ساله حفظمش:)

بچه که بودم همیشه واسه بابام میخوندمش

هرروز

بابا میخندید

من میخندیدم

مامانم میخندید

اون موقه چی میفهمیدم از سختیا

از مشکلات

از این دنیا

مشکل من اینه خاطره ها خیلی سخت از ذهنم پاک میشن

خیـــــــلی سخت

خیلی...

ولی فکر میکنم دل کندن از دبیرستان زیادم سخت نباشه...هوم؟

روزای 18سالگیم دارن سنگین میگذرن

امروز دوستم میگفت تو100سالتم که بشه بازم اخلاقت همینجووری بچگونه و بانمک میمونه

ولی من احساس میکنم دارم بزرگ میشم...

بزرگ شدنمو دوست ندارم

سنگینیه این روزامو دوست ندارم

تنهاییمو دوست ندارم

چشم انتظاریمو دوست ندارم

هعییییییییییییی 

وای چقد حرف زدم

=))))))))

دلم ی پست فان میخااااااد

ولی حس فان نوشتنم ندارررررررررم

چ وضیه هااااااااااا