~*dailydairy*~

بهش میگن خاطره...

بهش میگن خاطره...

:)
با تشکر از بیان عزیز که به وب قبلیم گند زد
ولی ازونجایی ک اینجانب خیلی ارادم زیاده
همه مطالب وب قبلیمو میزارم اینجا
و با قدرت ادامه میدم😂😂😂😂

آخرین مطالب
  • ۹۶/۰۷/۰۳
    :|
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۲ تیر ۹۵، ۲۱:۴۴ - ✖پرنٌس‍‍ِــ‍‍pгคภςєςــسٌ .✖
    اخی

اندر احوالات...


دیشب که ساعت سه خابیدم


۶صب پاشدم رفتم درسو کلاسو اینا


اتفاق خاصی تو کلاس نیوفتاد


ینی اگرم افتاد من زیاد متوجه نشدم


چون همون طور ک مستحضر هسدین بسیار بسیار سرماخوردیده ام


دیشب ک شام نخوردم


صبحم یه کوچولو صبحونه خوردم ناهارم نخوردم امروز 


اونم که از وضعه خابم


حالام تا اومدم خونه دیدم شالو کلاه کردن خانواده ک بریم مهمونی


انقد زار زدم تا راضی شدن بمونم تو خونه:||||


الان تنها چیزی ک سرپا نگهم داشته این بود ک تا گوشیمو برداشتم دیدم ۸۳تا لایک جدید دارم با تعدادی فالوور


اصن یه حسی بم دس داد ی لحظه فکر کردم خیلی ادم شاخیم=)))))


و بسی خرسند گشتم


تو این وبمم ک۸تا کامنت جدید داشتم وبازم ذوق کردندی


=)))))


حالا ک فک میکنم میبینم کلی اتفاق افتاد امرو:||


ولی حال ندارم بنویسم


گشنمههههه


خابم میعاااااد


البته ب فکر چشمای مهبانم هستم خخخ


#mahban


هیچی دگ فلن همین



سرماخوردگی خر است


سرفه و عه هه عه هه خر است


مماخ گرفتگی خر است


با منم بحث نکنین-____-


عع-___-

خببب امروز ی روز کاملا افتضاح بود


زنگ اول دینی امتحان داشتیم 


منم حالم بد بود دیروز نتونسته بودم خوب بخونم براهمین گند زدم ب امتحان^_^


یه امتحان تشریحی گرفت ک اونو فک کنم نصف نمره بگیرم


ولی امتحان تسته خوب بود انگاری


بیخیال اصن نمره مهم نیس امسال ک


مهم درس خوندنه:|


ک درسم نمیخونم:|


ن درس خوندنم مهم نی مهم اینه ادم اخلاق داشته باشه^_^


حالا ک فکر میکنم میبینم اخلاقم ندارم:|


اخلاقم مهم نیست مهم اینه ادم قلبش پاک باشه=)))) ^_^


البته من قلبم پاک نیست میهنه هاهاهااا چرا اخه من انقد با نمکمممم


زنگ دوم شیمی داشتیم 


البته امروز جلسه مامانا بود برای کنکور ماها و مشاور اومده بود حرف زده بود 


مامان دوستم تا منو دید روشو کرد اونور:||||


کلا از من خوشش نمیاد فکر میکنه دخترشو دارم از راه بدر میکنم😂😂😂😂


باواااا اخه کاری نکردیم که


فقط چند بار از مدرسه در رفتیم


چند بارم رفتیم جاها ممنوعه


یکی دوبارم ب پانلای مدرسه دستبرد زدیم 


چند بارم برگه های ورود ب کلاسو برداشتیم


دوبارم برگه امتحانی دزدیدیم^_^


به هرحال تقصیر من نیست ک


تقصیر دوستمه ک میره واسه مامانش تریف میکنه:D


ولی تا مامان یکی دگ از دوستام منو دید یهو اومد سمتم گف سلااااام فاطمهههه جووون عا شلپ شلپ بوسم کرد


وااایییی انقد دوسش داررررم مامان زینبووو


مامانشم انقد منو دوووس دارهههه


ژوووون اصننن


خلاصههه زنگ تفریح تموم شدو رفتیم سرکلاس شیمی ک دبیرمون گف پاشید بریم ازمایشگاه


ماهم رفتیم بعد کلی چیز میز اورده بود


یه قوطی پر منگنات اورد بعد یکی از بچه ها درشو وا کرد ک یهو احساس کردم انگاری این خیلی اشناست


بعد یهو یاد یه چیزی افتادمم


اقا من دوم راهنمایی ک بودم یبار رفتیم ازمایشگاه بعد معلممون میخاست همرفتی تو ابو نشونمون بده برا همین پرمنگنات ک بنفش بودو اورد و ریخت تو اب


رنگش انقد قشنگ شدددددد


بعد منم خوشم اومد از رنگش


یکم ریختم تو پلاستیک و گذاشتم تو جیب مانتوم 


البته اجازه گرفتم از دبیرموناااا




بعد اصن یادم رفت اینا تو جیبمه


مامانم فرداش مانتومو ک شست یهو دیدم ای وااایییی همه لباسم شده بنفش


حالا فرم مدرسه مونم خاکی رنگ بود


اصن ی وضی شد=)))))


حالا امروز دوباره ب یاد قدیما یکم با دوستم برداشتیم ریختیم تو کاغذ و گذاشتم تو جیبم باز تا دبیر نبینه و غر نزنه


من تا کاغذو گذاشتم تو جیبم یهو دبیررر سر رسید و گف وااای چرا در اینو باز کررردییین این خیلی خطرناکههه


سرطان زاست


قیافه من:|


اگه تو اب حل شه انقد انرژی تولید میکنه ک میتونه برگه رو بسوزنه


قیافه من:| 


اگه به پوست بخوره بیماری پوستی ایجاد میکنه


قیافه من:|


بوش نکنین ممکنه بیماری تنفسی هم بگیرین


قیافه من:| :(


اینارو تند تند میگفتو من هی رنگم میپرید


ینی ب غلط خوردن افتادم دگ


یهو کاغذه رو خییلی سریع گذاشتم لا کتابم تا برم سربه نیست کنم این ماده شیطانی رو


گفتم یهو تو همون جیبم منفجر میشه شانسم ندارم ک ب ...میرم


(به فنا)


اون چیزی ک تو ذهن شماست هم محترمه البته😂😂😂😂


این ازمایشه ک تموم شد اب هیدروژنه اورد ک در طی ازمایش انگشت اشارم با این مایع عوضی برخورد کردندی و تاول کَــــنــــدیــــدَنــــــدے و اینجانب اوف شدندی و جیغم ب هوا نرفت


شماهم تعجب کردین؟؟؟منم تعحب کردم


چرا جیغ نزدم اخه؟؟حیغ زدنم نمیومد اصلا


خیلی مظلومانه رفتم ب دبیرمون گفتم خانوم انگشتم اوخ شد


خانم افشاری اول اینجوری نگام کرد فک کرد دارم شوخی میکنم:|


بعد تا دستمو دید یهو جیغ زد بگیرش زیر ابببب




جالبیش اینجا بود وقتی ک ریخت رو دستم اب اکسیژنه خودم نفهمیدم 


بعد چند دقیقه یهو دیدم دستم سفید شده و انگاری غلط گیر ریخته روش


بعد ب منصوره (همون دوستم ک از راه بدرش کردم خخخ)گفتم دستم چرا همچین شده؟؟


گف وا دیوونه غلط گیر ریخته روش


منم خل تره اون نشستم دوساعت فکر کردم ببینم کی غلط گیر ریخته اخه و جالب تره اون دوساعت ب خودم فوش دادم ک چرا نفهمیدم کی ریخته و چرا پاکش نکردم و اصن از کی ریخته


بعد ۱۰مین یهو دیدم سوز گرفت دستم و هی هم شدید تر شدد


اصن یه وضیی 


بعده یه ساعت درد کشیدنو فوش دادن ب جناب مندلیف و تمامی عناصر عزیز جدولش این تاوله یهو خابید و دستم شد عین روز اولش:||||


اصن انگار ک ن انگار ک تو اون یه ساعت چ بلایی سرم اورد:||||


بعدش ک کلاس شیمی هم تموم شد رفتم تو کلاس ک متوجه یه اتفاق وحشتناااااک شدم


ک اونو بیخیال


بعدشم زیست داشتیم ک از اول تا اخرش داشتم نقاشی میکشیدم رو درو دیوار کتاب


دوباره زنگ بعدیشم زیست داشتیم ک اتفاق خاصی نیوفتاد


بعدشم رفتم کتابخونه ک دیدم اووو چه خبرههه و مث اینکه همایش هفته بسیج بودو کلی ادم با لباسا بسیج و اینا اومده بودن


انقد سرو صدا بود نشد درس بخونم


بعده یه ساعتم بابام زنگ زد گف دارم میام دنبالت


هرچی تلاش و تقلا کردم ک نیاد تا من یکم درس بخونم نشد


توروخدا میبینین چ وضیهههه-___-


من باید التماس مامان بابام کنم تا بزارن درس بخونم=))))


امتحان زمین دارم شنبه هیچیم بلد نیستم کلیم سخته


الانم ک مریضم هنو واقعا حس درس نی


هعییی 








اصن از وقتی موهامو کوتا کردما یه حالی شدم


انقد خشن شدمممم 


احساس خود شاخ پنداری بم دست داده=)))))))


تو مدرسه هم همه بم میگن چرا انقد بداخلاق شدی=))))


اصناااا


روایت داریم ک میگن:


از دخترے ک موهــــاے بلندشــــــو پسرونــهــــ کــــوتـاه کَــــردهــ بایَـــــد ترســـــــــید...چــــــون نشــــــون داده هیچـــــے واســـــه ازدَســـــت دادنــ نداره:)


هـــــــــه

واااییییییی کوتا کررررردمممممم


پسرونه یه پسرووونههههه


شیش کیلو کم کردم از صب تا الان


پنج کیلوش مال موهام بود یه کیلوشم بسکه حرص خوردماااا خخخخ


واااااییی ارایشگره گف من دلم نمیاد این موهارو بزنم که 


هی میگفتو دلمو خون میکرررد:((((


تالا اینجور کوتاه نکردم ینی چقد طول میکشه تا بلند شه؟؟؟:(((


ولی انگاری باحال شده عااا خیلی شاخ شده قیافم خخخخ


حالا عکس میگیرم بعد نشونتون میدم:D


من شاخم هه


=))))))))


اینم ازییین 


من برم کتابخونههه عودافزززز

واییییی


فردا میخام موهامو کوتا کنم:((((


اونم چییییی!!!پسرونههههه


اصن نمیدونم چه مدلی بزنم چیکارشون کنم=((((


تو روح هرچی ازمونو کنکورو درسههه


کاش فردا ماشین بم بزنه برم تو کما و سال دگ همین موقه بهوش بیام خخخخ^__^


هم از شر کنکور خلاص میشم


هم موهامو کوتا نمیکنم خخخخ

Adabiaaat1


اقا امسال معلم ادبیاته منو میندازههههه 


حاضرم شرط ببندمممممم


امروز بم گف جلسه بعدی نیا سرکلاس=)):))=))


هاهاهاااا 


زنگ خورد یهو گف همتون بشینین تا از صخره بپرسم


حالا منم نخونده بودممم کهههه


ولی بلند شدم جواب بدم 


اول گف شعر بهاره عمرو بخون 


من نیگاش کردم گفتم نمیخام!!این شعره رو دوس ندارم میخام اون یکیو بخونم


قیافه من:D


قیافه خانم تهمتن:|||


قیافه بچه ها=))))


اخه انقد بداخلاقه کسی جرات حرف زدنو شوخی کردن نداره سرکلاسش


گفت همین ک میگمو بخون:|


منم شرو کردم خوندن و مثلا با احساس میخوندمو کلماتو میکشیدممم بچه ها هم هی هرهر میخندیدن


گف پ چرا اینجوری میخونی:|||


گفتم خانم خو ادبیاته دگ باید با احساس خوند شعرو تا بشه لمسش کرد و منتظر نموندم جواب بده و بقیشو خوندم ک یهو گفت خانم صخره لطفا جلسه بعدی نیا سرکلاس تا من تکلیفتو مشخص کنم با مدیر


منم گفتم باشه و نشستم سرجام


دوباره همه زدن زیر خنده=))))))


گفت نگفتم بشینین که 


دوباره همه خندیدن:|خداییش خنده نداشت:|


منم یهو گفتم کوووفت نخندین حالا بیرونم میکنهههه


تهمتن دیگه قرمزززز شده بود از عصبانیییت خخخخ منم خندم گرفته بود هی میخاستم جلو خندمو بگیرم بدتر میشد


اصن یه فیلمی داشتیم 


انقد چرتو پرت گفتم تو اون پنج دقیقه ک میخاست خفم کنه:p


سر هر بیت کلی داستان میگفتمو مثلن تفسیر میکردم=))))ینی فک کنم تا اخره سال دیگع صدام نکنههه خخخخخخخ


اخر سر گف بشین و دفترشو محکم بستو رف بیرون:o


تقصیر خودشه


اخه معلم انقد دیکتاتووور؟؟


این ک از کلاس رفت بیرون انگشت شصت بچه ها بود ک روانه شد ب طرفم و شجاعتمو تحسین گفتنددی


من امروز یه قهرمان بودم:))=))=))



میدونی چیه...


جرات میخاد 


تو این دورو زمونه جرات میخاد محبت کردن


اعتماد کردن جرات میخاد...


دوست شدن


دوست موندن


همیشه اولش خوبه ها


ولی اخرش...




-چیشده چرا اینجوری میکنی آخه؟


+chi shode ke baz pm dadi mese 2mah ghablet sho...

-بابا سو تفاهم شده حتمن...اخه این کارا چیه مگه بچه ای...

+heh soe tafahom...

Weekend2


خببب اخر هفته ای دیگر فرا رسییید


چهارشنبه بمون کارنامه ماهانه دادن:||||


فیزیک بم داده بود۲/۵


:|||||


دمش گررررم=))))))


کارناممو نشون مامانم دادم زد زیر خنده گف خاک توسرت=))))


خخخخ وای منو مامانم اصن ی وضی داریم!


بقیه روزای هفته هم اتفاق خاصی نیوفتاد اکثر اتفاقای جالب همون اول صبا و تو سرویس اتفاق میوفتن خخخ


اهاان دوشنبه ک رفته بودم کتابخونه تا۱۰خوندم یهو باز این عاطفه اومد سروقتم


وااااییییی این دخترررر فقط مژست!!!اندازه ابروهای من مژه داره😂😂😂😂😂


هم خوشگله و هم اهل دلللل


دختر خوبیه هااا ولی تا وارد کتابخونه میشه اول یههه دووور کاااامل تاب میخوره و به همه سلام میکنه


بعدم میاد جفت من میشینه و شرو میکنه حرف زدن


منم نمیتونم بش بگم پاشو برو سردرست بزار ب کارم برسم که


هی لبخند ژکوند میزنم بشو هیچی نمیگم اونم هی ادامه میده


دیگه دوشنبه همون صب اومد نیم سااااعت نشست جفتم و خاطره تریف کرد


بعدشم گف پاشو بریم بیرون من دسشویی دارم:||


قیافه من:|||


منم گفتم خو باشه


و رفتیم اول دسشویی بعد رفتیم پارک بعد رفتیم باغ بانوان اونجا حسابی تابیدیم بعد بش گفتم عاطی بخدااا اگه اومدی جفتم میکشمتتتتت بزار درس بخونم دیگه امتحان دارم


اونم گف باشه و اینا


حالا اومدیم تو


دو دقیقه بعد اومد دوباره با یه پلاستیک بزرگ تو دستش


میگه ببین قشنگن اینا؟


میگم چیه


گف دوسته داداشم واسم شال گردن خریده و نمیدونم چجوری ببرمشون خونه و زر زر زر


به زور بحثو جمو جور کردم و فرستادمش پی کارش


ک یهو اون یکی دوستم اومد


-___-


اصن دوشنبه ۶ساعت بیشتر نخوندم


کنکور:(((((


این ازین


امروزو بگمممم


اجیم مدرسه کلاس داشت برا همین بابام منو زود رسوند قلمچی و رفت دنبال کارش


منم تا وارد شدم دیدم کلی بچه ها وایسادن دم در و یکیشون گف کلاس تشکیل نمیشه:|||


یه سری رفتن خونه ولی خو هیچکی تو خونه ما نبود خونمونم دوره از نوربارون براهمین موندم


از۷ونیم تا۱۱ونیم بیکار بودم اونجا و با بچه ها چرتو پرت میگفتیم 


بعدشم با یکی از دوستام رفتیم ناهار بگیریم و بعده کلی بحث تصمیم گرفتیم فلافل بگیریم


یه نیم ساعتی کارمون طول کشید تو مغازه هه


وقتی از در مغازه بیرون اومدیم یهو نگار پرید رو کولم گف وااااایییی این یاروعه عاشقت شدددههههه بخدا راست میگممم اصن ضایه بوووود 


و منم همینجوری نگا میکردم نگارو:|


یهو گف خو ندیدی چقد هی میخاست حرف بزنه بات و هی ازت سوال میپرسید اینو میخاین؟اونومیخاین؟


بازم من:|||


بعد بم میگن برو هند =)))فرض کن اونجا ک برم هی قدم برمیدارم مردم عاشقم میشن


تو اون اوضا میشه درس خوند اخههههه=)=)))😂😂😂😂😂


بعدشم ک کلاس ریاضی داشتیم استاد خلیلی امروز خیلی خوشال بوود


منم ردیف اول نشسته بودمو بدجور خابم میومد


هی سرم میرف رو میز و یهو میپریدم


نمیدونم استاد دلش ب حالم سوخت یا شانسم بود ک واسه اولییین بار استراحت داد 


خخخخ


یکی از دخترا کلاسمون لیسانس مهندسی پزشکی داره ولی دوباره میخاد کنکور بده


امروز ک بش سلام کردم یهو اومد پیشم گفت دخترررر اخه تو چرا انقد جوجه ایییییی اصن بت نمیاد بخای کنکور بدی=))))


القاب منه ها اینا


جوجه


فسقلی


قوطی


فاط فاط


و...






وای ساعتشو عوض کرده بود:((


من عاشق ساعت قبلیش بووودممم


خیلی خوشگل بود اون:(


کلاس ریاضیم با هزار بدبختی تموم شد


ولی پشتیبانا کلاسو سرویس کردماااا 


اخه چرا من انقد سادیسم دارم:(


وااااای واااااای کلاس ادبیاااااات:((((


امروز استاد یکتا بامون قهر کررررد


اومد ی نفس درس دادو رفت


انقد دلم گرررررررفتتتتت


اصن انگاری ناراحتم بود از قبلش


مثه همیشش نبود


وقتی کلاس ادبیات تموم شد من رفتم از پشتیبان کلاس شارژرمو بگیرم دیدم داره میوه پوست میکنه برا استاد


یهو بش گفتم میشه من ببرم براشون؟؟


اونم یه لبخند زد گفت ببر عزیزززم


ووووییییی انقد ذوق کررردم


اخه هااا این استاد یکتا خیلی شکموعهههه خوراکی میبینه چشاش برق میزنههه


منم ظرفو بردم تو دفترش گفتم بفرمایید استاد


استاد یه نگاه قشنگی کرد و گفت ممنون دستتون درد نکنه


عا منم ذووووق مررررگ


و تهش گفتم بابت امروز ببخشید استاد:(


اخه گفت میخاد تنبیهمون کنه دو هفته


منم طاقت قهرشو ندارررررم:(((


اونم خندید گفت خاهش میکنم :)


عا منم از دفتر اومدم بیرون یهو همه ریختن سرم که چی شددد


منم فقط نگاشون میکردم


از شدت هیجان نمیتونسم حرف بزنم اصن


خخخخخ


بعده کلاسم بابام زنگ زد گف تا ی جایی رو با اتوبوس بیام بقیشو خودش میاد دنبالم


منم هندزفریمو گذاشتم تو گوشمو خیلی شیکو مجلسی قدم میزدمم تو این هوای دو نفره یه یخ بندون


اصن حصین ک گذاشته بودما یه حس شاخی ای بم دس داااد که نگو اهنگ دلخوشی شو گذاشته بودم رو ریپیت




خیلی با کلاس شده بودم خخخخ




اومممم اینم از امروز


چند وقته شبا سردرد میگیرم دیگه


هی خابم میاد ولی نمیشه بخابم


یا یکی پی ام میده


یا کامنت میزاره


یا جواب کامنتمو میدن


اخرشم سرطان نورون میگیرم میمیرم😂😂😂😂


از دست این امواج Wi-Fi


دیروزم تولد دخترخالم بود پست گذاشتم براش تو اینستا


اومد پیوی کلی قربون صدقم رفت نزاشت بخابم اصن=))=))


تولدش مباررررررک


چیز دیگه ای ب ذهنم نمیرسه که بگم


فلن اودافس تا اخر هفته ای دیگر

اومممم 


اتفاقات این هفته=))))


فیزیک صدام کرد این هفته منم خونده بودم واسه اولین بار توعمرم


دبیرمونم انقدددد ذووووق کرده بوووود


دید هی بلدم هی پرسید باز


پدرمو در اورد=))))


این هفته هم مث بقیه هفته ها حسابی ورجه ورجه کردم تو مدرسههههه


دبیر زمینمون ک دیوونه شده از دستم


حالا امسال ک خیلی خوب شدم!!!پارسال سر زنگ زمین شعر مینوشتم میخوندم واسه بچه ها


کاریکاتور بچه هارو میکشیدم  و مسخرشون میکردم:p


فال میگرررفتممممم


میبافتم موها بچه هارو


اصن یه وضی بود


وایییییی یدفه حوصلم سر رفته بود زنگ تفریح زنگ بعدشم زمین داشتیم


رفتم تو سالن صندوق صدقاتو گذاشتم ورودی کلاس


گلدونارو از تو حیاط مدرسه برداشتم گذاشتم تو پنجره ها کلاسمون


دوتا نقاشی روی بوم تو اتاق پرورشی بود اونارم اویزون کردم رو دیوارا کلاس


ساعت کلاسو بردم جلو


یه بنر خیلی بزرگ بود ک اسم رتبه های برتر مدرسه رو زده بودن توش اونم گذاشم جلو تخته سیاه


ینی پوکوندم کلاسووووو


دبیر زمینمون ک وارد کلاس شد تا نیم ساعت فقط هنگ بود


دیدین میگن اصفهان نصف جهان؟کلاس مام شده بود نصف مدرسه!!!=)))))


تاریخو ک دیگ نگوووو


انقد خلو چل بود دبیرموووون!!!!مارم خل کرد دگ


هر جلسه ک وارد کلاس میشد براش تولد تولد میخوندیم اونم هر بار میگفت وا بچه ها امروز تولدم نیست ک!!!تولدم اذره


و مام میگفتیم عععع!فک کردیم امروز تولدتونه


ینی تا اخره سال هرهفته این اتفاق میوفتاااد


برا امتحان تاریخام ک هیچی


هروقت میخاست بپرسه میگفتیم نخوندیم خانم امتحان شیمی داشتیم


امتحانم ک میخاست بگیره من همه جوابارو از رو کتاب مینوشتم برگمو نفر اول میدادم صحیح کنه


بد ک ۲۰میشدم برگه بچه هارو میداد بم منم همه رو ۲۰میدادم =))))و اینگونه بود ک هیچی از تاریخ حالیمون نشد و اخر سال چند تا از بچه ها تک ماده کردن


یه سری هم ۱۰شدن  ب زور


ینده هم با۱۶پاس کردم:))))))


معلم زبان فارسیمونم ک ار من متنفر بود در حد مررررگ


ینی اگه اخره کلاس یکی پچ پچ میکرد جیغ میزد خانمه صخرههههه حرف نزززززن


هرکی حرف میزد واسه من منفی میزاشت=)))))


در این حد داغون ینی!!


وای اصن داشتم این هفته رو میگفتممم کههه


یکی از بچه ها کلاسمون انقد از من بدششش میااااااد


با نگاش ملومه میخاد منو بخوره اصن=))))))این هفته یکم درگیری داشتم بخاطرش-___-


اه اعصابمو خورد کرده


خو من طاقت ندارم کسی از دستم ناراحت باشه یا از من بدش بیاد:(




اصن این هفته درس نخوندم!!!دو شنبه رو ک گفتم چیکار کردم تو کتابخونه


فرداشم نرفتم اصن!حالش نبود


چارشنبه هم ک رفتم وسط درس یهو خابم برد بیدار ک شدم دیدم۵ونیم شده بابامم۵بار زنگ زده بود و بنده خدا یه بیست دقیقه ای منتظرم مونده بود دم کتابخونه


منم تا تونستم رومو نکردم سمتش اخه صورتم پف کرده بود از خاب گفتم حالا میبینه دگ نمیزاره برم کتابخونه=))))))


اصن یه وضی بود


و امروووووز


چلاجورو بیخیال


خلیلی جونمم بی خیال


یکتاااااارو بگوووو


امروز انقد بداخلاق بوووود ولی بازم خیلی خوووب بود کهههه


وای امروز ریحانه میخاست ازش ی سوال بپرسه منم رفتم تو دفترش 


تاحالا انقد بش نزدیک نبودم=))))


حسم بهش مث جریان ۳تا پست قبلیمه


دقیقا همونجوری:(


اقای محمدی رو میگم خخخ


وای اصن دیگه واقعا نمیتونم درس بخونما!!!چیکار کنمممممم؟؟؟


:(((((((

اصن کتابخونه نیست که


دهکده تفریحیه


یه سری میان از اول تا اخرش ک میخان برن خابن رو میز


یه عده هندزفری تو گوششونه و خیره به کتابن


یه عده لپتاب میارن میشینن فیلم میبینن


یه عده از اون لحظه ای ک میان تا لحظه ای ک میرن نگاشون رو ب ساعته


یه عده همش تو فضای سبز جلو کتابخونن


یه عده ک خیلیم دمشون گرمه میان اول صبح کیفو کتاباشونو میزارن رو میزو میرن تو پارکه بغل فرهنگسرا و تا ۷ونیم ک میخان در کتابخونه رو ببندن پیداشون نمیشه


یه سری پشت کنکوریای عزیزم همش تو نمازخونن هروکر میکنن 


یه سریام مثه من اولش با قدرررررت درس میخونن بعد میبینن هیچی نمیفهمن از درسا نا امید میشن و میشینن نقاشی میکشن


سلفی میگیرن


به خاطرات دهه اخیر فکر میکنن


ب اثرات برجام بر زندگی


ب اینکه همه چی درس نیست=))))


بعدشم میشینن حرف میزنن با دوستای جدیدو قدیمی بعدشم دیگه ب خودم مربوطه=))))


امروز دیگه نشستم واسه خودم هدف نوشتم ک چرا باید رتبم خوب شه


حالا برگشو جا گذاشتم تو کتابخونه وگرنه عکس میگرفتم ازش نشونتون میدادم


اصن هرکی میدیدش دلشو میگرفتو میخندید!!!:||||


خو اینکه من درس بخونم تا رتبم خوب شه برای اینکه چش فکو فامیل از حدقه بزنه بیرون خنده داره؟؟؟؟


اینم یه نوع هدفه


پسر همسایمون امسال رتبش شد۴هزار


از اون باید بهتر شم:(((


کلی کتابو جزوه ازش گرفتم اخه!!خیلی ضایس اگه بد شه رتبم


اینم یه نوع هدفه


قوی ترین انگیزه ای ک نوشتم تو برگم این بود ک باید ادبیاتو۱۰۰بزنم تا استاد یکتا خوش حال شه:)


وای فرض کننننن 


تو چشام نگا میکنه و میکه افرین کارتون خوب بود خانم


وای قلبمممم0-<-<


خلاصههههه 


امروز برنامه ریختم ۱۲ساعت درس بخونم


سرجمع ۴ساعتم نشد


همش حرف زدمممم


همشششش حررررررف زدمممم


تازه خودمم میخاستم بشینم بخونم بقیه نمیزاشتن


میومدن جفتم از خاطرات دوران طفولیتشون میگفتن


منم لبخند ژکوند میزدمو هی ب ساعت نگا میکردم ک ینی پاشو برو سر کارو زندگیت


ولی انگار ک ن انگار!!!


بعدشم دوستم اومد رفتیم ناهار خریدیمو نشستیم تو پارک خوردیم ک خودش شد۲ساعت


بعدشم اومدم درس بخونم یکی دگ نشست بغلمو شرو کرد حرف زدن 


کلا بیخیال شدم دیگه بشون گفتم پاشین بریم بیرون انقد درس نخونین خودتونو خسته کردین اخه


عا رفتیم بیرونو با خیال راحت بلند بلند حرف زدیم


بعدشم بابام اومد دنبالم و الانم ک اینجام^_^